، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

یدونه دختر مامان وبابا

...

توپولوی من بفل مامانیش .بخورمت تو اینجا هم دایی ابوالفضل روی کلاهت گل گذاشته تو هم ژست عکس گرفتی برای من گوگولی ...
7 آبان 1392

کار جدید

قربونت برم مامانی تازگیا خیلی کارای جدید میکنی مثلا سعی میکنی غلت بزنی یا با صدا میخندی و الکی گریه میکنی تا بغلت بکنیم جدیدا هم زبونت رو در میاری کوچولوی من   ...
7 آبان 1392

مسافرت تهران

آرنیکای من شما برای اولین بار ٢٥ مهرماه ١٣٩٢ تهران رفتی خونه ی عمو جون و بابابزرگ مامانی این سفر با وجود شما خیلی به من و بابایی خوش گذشت منم چندتا از عکسای شمارو توی ادامه مطلب  میزارم عشقم شما تو هواپیما خیلی دختر خوبی بودی و همش خواب بودی البته قبل از پرواز یکم گریه کردی  اینجا هم بیدار شدی داری زیر چشمی بابایی رو نگاه میکنی عشقم قربون دختر خوشگلم بشم که آماده شده بره مهمونی   ...
7 آبان 1392

دخترم 4 ماهه شد

سلام خوشگل مامانی عزیزم شما ٢٣ مهر ٤ ماهت کامل شد و رفتیم برای واکسن ٤ ماهگی اما خانومه خیلی بد واکسنت رو زد و تو ٣ روز نمیتونستی پات رو تکون بدی عشقم .اینقدر مامانی دلش برات سوخت الهی من فدات بشم مامانی. راستی ما این ماه تهران رفتیم وشما برای اولین بار بود که سوار هواپیما میشدی بعدا حتما میام و عکسای تهران رو میذارم. راستی وزن ٤ ماهگیت ٦٣٠٠ بود .قدت هم ٦٠ بود و دور سر ٤٠ ایشالا همیشه سالم و سلامت باشی قربونت برم من ...
4 آبان 1392

عکسای 3 ماهگی دخترم

آرنیکای مامان چند تا از عکسای ٣ ماهگیت رو اینجا میذارم ولی توی زمانای مختلف بودند آرنیکا و هاپوش مامانی هر چی بهت میگم دامنت رو بالا نده باز اینکارو میکنی قرتی خانوم من بازم داری دامنت رو بالا میدی دارم ناخونای دخترم رو میگیرم مامانی فدات بشه عشقم که داری اینقدر زود بزرگ میشی ...
4 آبان 1392
1